شنبه 7/12/1389
هنوز کسالت داری وبشدت بیقراری می کنی برای اینکه همراه با سرماخوردگی دندونتم داره در میاد
امروز مجتبی خیلی زود اومد تا از شما فرشته کوچولوی بی حال مراقبت کنه تو هم حسابی چسبیدی بهش ونمیذاری جم بزنه داشت آماده میشد که ببرت بیرون انقدر گریه کردی که کلی بالا آوردی بعدش هم که فهمیده بودی می خواید برید بیرون دیگه آروم نشدی تا بردت گردش وشما هم زودی خوابت برده بود و برگشتید هر چند که چند دقیقه بعد سناریوی ما دوباره شروع شد آوا جونم دختر گلم انقدر ما رو درگیر احوالاتت کردی که من حتی فراموش کردم کلاس دارم یک ساعت از وقتم گذشته بود که تماس گرفتم واز استادم عذر خواهی کردم
امروز قرار بود طرح چهره آوا جونمو شروع کنیم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی