ابیانه 17/2/1389
هفدهم اردیبهشت روز تولد من بود از اونجایی که شکوفه های محمدی هم اردیبهشت جوانه میزنند ومن خیلی دوسشون دارم و دوست داشتم که گلاب گیری رو هم ببینم به مناسبت تولد من مجتبی بردمون کاشان و ابیانه باباومامانمم بودن،گلاب گیری رو دیدیمو رفتیم که بریم نیاسر ولی کوه ریزش کرده بود و راه رو بسته بودن ما هم رفتیم ابیانه خیلی جالب انگار که ده پیرزنهای مجرد بود تا چشم کار میکرد پیرزنها با لباسها وروسری های گل گلی ردیف نشسته بودن وبه ازدهام جمعیت نگاه میکردن ده زیبایی بود انگار که رفته بودیم توی کتاب قصه ها،لواشک و آشهای خوشمزه ای هم داشتن بعد از اینکه بطور کامل از سلامت وبهداشتش مطمئن شدم برای اولین بار کمی هم به شما دادیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی