سه شنبه 10/12/89
نزديكه عيده واسترس و اضطراب وهيجان مردم همه جا رو فرا گرفته هر چند كه در كل اتفاق خاصي قرار نيست بيفته ولي تا بوده همين بوده
بد نيست شايدم خوب باشه ولي اگه با نظم وبرنامه ريزي همراه بود مهشر ميشد
خدا نكنه توي اين روزا يه برنامه پيشبيني نشده براي كسي بوجود بياد كه در كل كلون همه درها كنده شداست و هيچ كاري نميشه كرد انشاا.. كه خير باشه وبراي همه به خوشي بگذره
واما عزيز دلم..
دختر گلم هنوز در دوران درد و بيحالي بسر ميبره
امروز مرواريداي دهنتو با تمامه وجود از سر انگشتام احساس كردم وشمردم ،واي كه فقط خدا ميدونه كه چه حسي تمام وجودمو غرق كرده بود آوا جونم شش تا نيني مرواريد ناز و كوچولو رو فك بالاش وشش تا نينيه ناز و سفيد خوشگل ديگه رو،روي فك پائينش جا داده،مبارك باشه عسلم دندوناي قشنگت
پروردگارم از تو سپاسگذارم براي هر آنچه كه بر ما عطا داشته وميداري